زهر است اعطای خلق هر چند که دوا باشد

حاجت ز کی میخواهی جایی که خدا باشد

Pages

۱۳۹۱ بهمن ۱۴, شنبه

صدف

همه جا دکان رنگ است همه رنگ ميفروشد

دل من به شيشه سوزد همه سنگ ميفروشد

به کرشمة نگاهش دل ساده لوح ما را

چه به ناز ميربايد چه قشنگ ميفروشد

شرری بگير و آتش به جهان بزن تو ای آه

ز شراره يی که هر شب دل تنگ ميفروشد

به دکان بخت مردم کی نشسته است يارب

گل خنده ميستاند غم جنگ ميفروشد

دل کس به کس نسوزد به محيط ما به حدی

که غزال چوچه اش را به پلنگ ميفروشد

مدتيست کس نديده گهری به قلزم ما

که صدف هر آنچه دارد به نهنگ ميفروشد

ز تنور طبع فانی تو مجو سرود آرام

مطلب گل از دکانی که تفنگ ميفروشد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر