زهر است اعطای خلق هر چند که دوا باشد

حاجت ز کی میخواهی جایی که خدا باشد

Pages

۱۳۹۱ بهمن ۱۰, سه‌شنبه

در خلوت مولانای بلخی



به پيشوازاز بزرگداشت هشتصد مین سالروز تولد مولا نا جلا ل الدين محمد بلخي در کابل و نام گزاری سال ۲۰۰۷ میلادی به عنوان سال مولا نا جلال الدین محمد بلخی از جانب سازمان ملل
ني من منم و ني تو تويي ني تو مني
هم من منم و هم تو تويي هم تو مني
من بي تو چنانم اي نگار ختني
كاندر غلطم كه من توام يا تو مني

 

جلال الدين محمد بن بهاءالدين محمد بن حسيني خطيبي بكري بلخي معروف به مولوي يا مولاناي روم ، يكي از بزرگترين عارف و از بزرگترين شاعران اين سرزمين به شمار مي رود. وي ازخانواده سرشناس ومحترم بلخ بود و گويا نسبش به ابوبكر )رض) مي رسد و پدرش از سوي مادر دختر زاده سلطان علاءالدين محمد خوارزمشاه بود و به همين جهت به بهاءالدين ولد معروف شد. وي در سال 604 هجري در بلخ ولادت يافت. چون پدرش از بزرگان مشايخ عصر بود و سلطان محمد خوارزمشاه با اين سلسله لطفي نداشت ، به همين علت بهاءالدين در سال 609 هجري با خانواده خود خراسان را ترك كرد.
از راه بغداد به مكه رفت و از آنجا در الجزيره ساكن شد و پس از نه سال اقامت در ملاطيه (ملطيه  ( سلطان علاءالدين كي قباد سلجوقي كه عارف مشرب بود او را به پايتخت خود، شهر قونيه دعوت كرد و اين خاندان در آنجا مقيم شد. هنگام هجرت از خراسان جلال الدين پنج ساله بود .
پدرش در سال 628 هجري در قونيه رحلت كردپس از مرگ پدر، مدتي در خدمت سيد برهان الدين ترمذي كه از شاگردان پدرش بود و در سال 629 هجري به آن شهر آمده بود ، شاگردي كرد. آنگاه خود جزو پيشوايان طريقت شد و طريقه اي فراهم ساخت كه پس از وي انتشار يافت و به اسم طريقه مولويه معروف شد. خانقاهي در شهر قونيه بر پا كرد و در آنجا به ارشاد مردم پرداخت. آن خانقاه كم كم به دستگاه عظيمي بدل شد و معظم ترين اساس تصوف بشمار رفت و از آن پس تا اين زمان آن خانقاه و آن سلسله در قونيه باقي است و در ممالك شرق پيروان بسيار دارد. جلال الدين محمد مولوي همواره با مريدان خود مي زيست تا اينكه در پنجم جمادي الاخر سال 672 هجري رحلت كرد. وي يكي از بزرگترين شاعران و يكي از مردان عالي مقام جهان است. آثار وي به بسياري از زبانهاي مختلف ترجمه شده است.
اين عارف بزرگ در وسعت نظر، بلندي انديشه ، بيان ساده و دقت در خصائل انساني، يكي از برگزيدگان نامي دنياي بشريت به شمار مي رود و يكي از بلندترين مقامات را در ارشاد فرزند آدمي دارد. سرودن شعر تا حدي تفنن و تفريح و نوعي لفافه براي اداي مقاصد عالي او بوده و اين كار را وسيله تفهيم قرار داده است.
اشعار وي به دو قسمت منقسم ميشود، نخست منظومه معروف اوست كه از معروف ترين كتابهاي زبان پارسي است و آنرا "مثنوي معنوي" نام نهاده است.
اين كتاب كه صحيح ترين و معتبرترين نسخه هاي آن شامل 25632 بيت است، به شش دفتر منقسم شده و آن را بعضي به  نام صيقل الارواح نيز ناميده اند.
دفاتر شش گانه آن همه به يك سياق و مجموعه اي از افكار عرفاني و اخلاقي و سير و سلوك است كه در ضمن، آيات و احكام و امثال و حكايتهاي بسيار در آن آورده است و آن را به خواهش يكي از شاگردان خود بنام حسن بن محمد بن اخي ترك معروف به حسام الدين چلبي كه در سال 683 هجري رحلت كرده است ، به نظم درآورد ، جلال الدين مولوي هنگامي كه شور و وجدي داشته، چون بسيار مجذوب سنايي و عطار بوده است، به همان وزن و سياق منظومه هاي ايشان ، اشعاري با كمال زبردستي بديهه مي سروده است و حسام الدين آنها را مي نوشته.
نظم دفتر اول در سال 662 هجري تمام شد و در اين موقع به واسطه فوت زوجه حسام الدين ناتمام مانده و سپس در سال 664 هجري دنباله آنرا گرفته و پس از آن بقيه را سرود .
قسمت دوم اشعار او، مجموعه بسيار قطوري است شامل نزديك صدهزار بيت غزليات و رباعيات بسيار، كه در موارد مختلف عمر خود سروده و در پايان اغلب آن غزليات ، نام شمس الدين تبريزي را برده و به همين جهت به كليات شمس تبريزي و يا كليات شمس معروف است. گاهي در غزليات خاموش و خموش تخلص كرده است و در ميان آن همه اشعار كه با كمال سهولت مي سروده است، غزليات بسيار دقيق و شيوايي هست كه از بهترين اشعار زبان پارسي به شمار مي آيد.
جلال الدين بلخي پسري داشته است به نام بهاءالدين احمد معروف به سلطان ولد ، كه جانشين پدر شده و سلسله ارشاد وي را ادامه داده است. وي از عارفان معروف قرن هشتم بشمار مي رود و مطالبي را كه در مشافهات از پدر خود شنيده است ، در كتابي گرد آورده و " فيه مافيه" نام نهاده است. منظومه اي نيز به همان وزن و سياق مثنوي بدست هست كه به اسم دفتر هفتم مثنوي معروف شده و به او نسبت مي دهند اما از او نيست. از ديگر آثار مولانا ، مجموعه مكاتيب و مجالس سبعه شامل مواعظ اوست.
هرمان اته، خاور شناس مشهور آلماني درباره جلال الدين محمد بلخي (مولوي) چنين نوشته است:
به سال ششصد و نه هجري بود كه فريدالدين عطار، اولين و آخرين بار حريف آينده خود كه مي رفت در شهرت شاعري بزرگترين همدوش او گردد، يعني جلال الدين را كه آن وقت پسري پنجساله بود در نيشابور زيارت كرد. گذشته از اين كه (اسرارنامه) را براي هدايت او به مقامات عرفاني، به وي هديه نمود با يك روح پيشگويانه عظمت جهانگير آينده او را پيشگويي كرد.
جلال الدين محمد بلخي، كه بعدها به عنوان جلال الدين رومي اشتهار يافت و بزرگترين شاعر عرفاني مشرق زمين و در عين حال بزرگترين سخن پرداز وحدت وجودي تمام اعصار گشت، پسر محمد بن حسين الخطيبي البكري ملقب به بهاءالدين ولد در ششم ربيع الاول سال ششصد و چهار هجري در بلخ به دنيا آمد.
پدرش با خاندان حكومت وقت يعني خوارزمشاهيان خويشاوندي داشت و در دانش و واعظ شهرتي به سزا پيدا كرده بود. ولي به حكم معروفين و جلب توجه عامه كه وي در نتيجه دعوت مردم به سوي عالمي بالاتر و جهان بيني و مردم شناسي برتري كه كسب نمود ، محسود سلطان علاءالدين خوارزمشاه گرديد و مجبور شد با پسرش كه از كودكي استعداد و هوش و ذكاوت نشان مي داد، قرار خود را در فرار جويد و هر دو از طريق نيشابور كه در آنجا به زيارت عطار نايل آمدند و از راه بغداد اول به زيارت مكه مشرف شدند و از آنجا به شهر ملطيه رفتـند.
در آنجا مدت چهار سال اقامت گزيدند؛ بعد به لارنده انتقال يافتند و مدت هفت سال در آن شهر ماندند. در آنجا بود كه جلال الدين تحت ارشاد پدرش در دين و دانش، مقاماتي را پيمود و براي جانشيني پدر در پند و ارشاد كسب استحقاق نمود. در اين موقع پدر و فرزند بموجب دعوتي كه از طرف سلطان علاءالدين كي قباد از سلجوقيان روم از آنان به عمل آمد ، به شهر قونيه كه مقر حكومت سلطان بود عزيمت نمود و در آنجا بهاءالدين در تاريخ هيجدهم ربيع الثاني سال ششصد و بيست و هشت هجري وفات يافت.
جلال الدين از علوم ظاهري كه تحصيل كرده بود، خسته گشت و با جديتي تمام دل در راه تحصيل مقام علم عرفان نهاد و در ابتداء در خدمت يكي از شاگردان پدرش، يعني برهان الدين ترمذي كه 629 هجري به قونيه آمده بود تلمذ نمود. بعد تحت ارشاد درويش قلندري بنام شمس الدين تبريزي درآمد واز سال 642 تا 645 در مفاوضه او بود. شمس الدين با نبوغ معجزه آساي خود چنان تأثيري در روان و ذوق جلال الدين گذارد كه وي به سپاس و ياد مرشدش در همه غزليات خود بجاي نام خويشتن نام شمس تبريزي را به كار برد.
هم چنين در نتيجه قيام عوام و خصومت آنها با علوي طلبي وي ، در كوچه و بازار قونيه غوغائي راه انداختند كه شمس ناگهان ناپديد شد و در آن معركه پسر ارشد خود جلال الدين، يعني علاءالدين هم به قتل رسيد .
مرگ علاءالدين تأثيري عميق در دلش گذاشت و او براي يافتن تسليت و جستن راه تسليم در مقابل مشيت، طريقت جديد سلسله مولوي را ايجاد نمود كه آن طريقت تا كنون ادامه دارد و مرشدان آن همواره از خاندان خود جلال الدين انتخاب مي گردند.
اثر مهم ديگر مولانا كه نيز پر از معاني دقيق و داراي محسنات شعري درجه اول است، همانا شاهكار او كتاب مثنوي يا به عبارت كامل تر " مثنوي معنوي" است. در اين كتاب شايد گاهي معاني مشابه تكرار شده و بيان عقايد صوفيان به طول و تفضيل كشيده و از اين حيث موجب خستگي خواننده گشته است. آنچه به زيبايي و جانداري اين كتاب مي افزايد، همانا سنن و افسانه ها و قصه هاي نغز و پر مغزيست كه نقل گشته. بهترين شرح حال جلال الدين و پدر و استادان و دوستانش در كتاب مناقب العارفين تأليف شمس الدين احمد افلاكي يافت مي شود. وي از شاگردان جلال الدين چلبي عارف، نوه ي مولانا متوفي سال 710 هجري بود. همچين خاطرات ارزش داري از زندگي مولانا ، در "مثنوي ولد" مندرج است كه در سال 690 هجري تأليف يافته و تفسير شاعرانه ايست از مثنوي معنوي.
مؤلف آن سلطان ولد فرزند مولاناست ، كه به سال 623 هجري در لارنده متولد شد و در سال 683 هجري به جاي مرشد خود حسام الدين به مسند ارشاد نشست و در ماه رجب سال 712 هجري درگذشت. نيز از همين شخص يك مثنوي عرفاني بنام " رباب نامه" در دست است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر